در دوره ایلخانی شاهد حکومت یافتن زنان در مناطق مختلف ایران نیز هستیم.
 
 چکیده
اولوق (معظمه) بولوقان خاتین، دختر اوتمان پسر اوبتای نویان قونقورات، همسر ارغون و غازان خان ایلخانی است. آثار به جای مانده از وی در مقبره قیدارنبی در نزدیکی سلطانیه پایتخت ایلخانیان اهمیت و توجه به اقدامات زنان در دوره ایلخانی را چندین برابر می‌کند.
با توجه به تأکید متون تاریخی به جایگاه والای زنان در جامعه مغولی و ابعاد مختلف حضور آنان در زمینه‌های سیاسی، مذهبی، اجتماعی و هنری شناسایی و ارائه نمونه‌های مستند از این دست ضروری است.
این مقاله سعی دارد که از دو منظر تاریخی و باستان‌شناسی به ارزیابی اقدامات بلغان خاتون معظمه بپردازد. در زمینه‌ی تاریخی با تأکید بر متون اصیل تاریخی، بسترهای موجود در تعالی زنان در امور سیاسی، مذهبی و عام‌المنفعه به بررسی و تحلیل گذاشته خواهد شد که نماد چنین حضور و جایگاه رفیع اجتماعی در شخصیت زنانی چون بلغان خاتون معظمه تبلور می‌یابد و در زمینه‌ی باستان‌شناسی با معرفی دو کتیبه به جای مانده از وی در بقعه قیدار نبی و دلایل توجه به این منطقه و اهمیت باستان شناختی آن، مورد ارزیابی و تحلیل قرار خواهد گرفت.


نویسندگان: مریم فتحی (1)
پرستو قاسمی اندرود (2)


 مقدمه

بازخوانی تاریخ هر ملتی و کم و کیف داده‌های تاریخی آن، گامی اساسی در شناسایی و سنجش قابلیت‌های فکری و فرهنگی آن ملت محسوب می‌شود و اگر این مطالعه همراه با شناخت توانایی‌ها و اثرگذاری‌های زنان باشد، معیار ارزشمندتری را به دست خواهد داد. دوره ایلخانی که در این مقاله به معرفی یکی از زنان برجسته آن یعنی بلغان خاتون معظمه می‌پردازیم، برخلاف تمامی دوره‌های تاریخی ایران، در بروز و ظهور حضور زنان در همه عرصه‌های اجتماعی جزو استثنائات تاریخ ایران محسوب می‌شود که پرشماری زنان برجسته در این دوره به ویژه عرصه سیاسی و اجتماعی چشمگیر و قابل توجه است.
سؤال اساسی در این مطالعه، چرایی این کثرت حضور علیرغم انگشت شماری و محدودیت جایگاه زنان در عرصه‌های قبل و بعد از این تاریخ است.
به نظر می‌رسد مهم‌ترین قدم در پاسخ به این سئوال طرح این فرضیه است که چگونگی حضور زنان در دوره ایلخانی مرتبط با ویژگی‌های فرهنگی و قومی قوم مهاجم مغول و حاکمیت فرهنگی آنان در زمینه مورد بحث است.

 
هدف از ارائه مقاله با عنوان بلغان خاتون معظمه نماد زن ایلخانی نه به جهت محدود بودن و انگشت شماری زنان و برجسته کردن شخصیت مورد بحث به دلیل کمبود حضور زنان در این عصر است، بلکه به نظر می‌رسد با وجود اهمیت مطالعه تاریخ‌های محلی در پژوهش‌های تاریخی امروزی، زنانی چون بلغان خاتون در این دوره با وجود زنانی چون توراکینا خاتون، پادشاه خاتون و کردوجین در سایه قرار گرفته و معرفی نشده‌اند.
اگرچه در این مقاله به معرفی بلغان خاتون معظمه پرداخته می‌شود، اما یادآور می‌شود که در بلغان خاتون دیگری که به آنها نیز اشاره‌ای کوتاه خواهد شد چه بسا جایگاه بالاتر و ارزشمندتری نسبت به زنان برجسته دیگر این دوران داشته‌اند. اما به لحاظ وفاداری در شناخت تاریخ محلی و بازخوانی تاریخی منطقه زنجان - سلطانیه و قیدار، شناخت و معرفی بلغان خاتون معظمه در این مقاله تبلور بیشتری می‌یابد که خود می‌تواند یادآور توجه و اهمیت گستراندن دامنه تحقیقات تاریخی از آنچه که به شناخته‌ها و تمرکزهای تکراری تاریخی مربوط می‌شود، به پهنای ناشناخته‌ها و معرفی نشده‌های تاریخ ایران باشد.
چارچوب و روش کلی تحقیق در این زمینه بر دو پایه مطالعه تاریخی و باستان‌شناسی است و در بخش تاریخی ضمن ارائه کلیاتی از جایگاه زن در جامعه مغولی و حکومت ایلخانی در ابعاد خانوادگی، اجتماعی، سیاسی، فرهنگی و مذهبی بلغان خاتون معظمه معرفی خواهد شد. و در ادامه از دیدگاه باستان‌شناسی آثار بر جای مانده از او در منطقه قیدار زنجان مورد ارزیابی و تحلیل باستان شناختی قرار خواهد گرفت.

 

 جایگاه زنان در جامعه مغول و ایلخانی

با یورش مغولان به قلمرو دولت خوارزمشاهی و شکست ایرانیان از آنها و تسلط این قوم تازه اوج گرفته را متحد شده در زیر لوای چنگیز، برگ تازه‌ای در تاریخ مردمان سرزمین ایران رقم خورد. تأثیر حملات مغولان در زمینه‌های گوناگون اقتصادی، سیاسی، فرهنگی و علمی، ادبی، جمعیتی، مذهبی و دینی مورد کنکاش و تحلیل محققان قرار گرفته است که برخی همراه با تعصبات ملی و برخی با نگاه صرفاً علمی بوده است.
یکی از نکاتی که در بررسی‌ها کمتر مورد توجه قرار دارد، نوع نگاه مغولان به زن و جایگاه زنان در سلسله مراتب اجتماعی و سیاسی نظام اجتماعی مغول است.
شاید در یک نگاه کلی و قضاوت پیشین و با توجه به خشونت و نوع زندگی مغولان، ناظر بیرونی تصور نماید که این قوم هیچ قدر و منزلتی برای زنان خویش در نظر نداشته و جامعه مغول به طور کلی یک اجتماع مردسالار بوده است، درحالی که با قدری مطالعه و تأمل در نظامات اجتماعی آنها محقق می‌تواند به نتایجی کاملاً متفاوت دست یابد.
از منظر موضوع مورد بحث در مقایسه فرهنگ مغولان با سایر ملل همجوار شاید بتوان ادعا کرد که آنها آزادی عمل و قدرت مانور بیشتری نسبت به دیگران در حق زنان خویش قائل بودند. تا جایی که وضع و موقعیت زن نزد مغولان به مراتب آزادانه‌تر از اوضاع آنها به عنوان مثال نزد اعراب بوده است. (3) حتی به ادعای ابن بطوطه مقام زن در میان مغولان بیشتر از مقام مرد است. (4)
به طور مسلم دلیل این ارزش‌گذاری و برتری زن در جامعه مغول به مناسبات ایلی و ویژگی‌های اقتصادی زندگی آنها مربوط می‌شود، زیرا «زندگی آزاد و بی‌پیرایه در دشت‌های وسیع، عدم وابستگی به خانه و سکونت در یک محدوده خاص که زن را وادار به نشستن در آن و مراقبت از فرزندان می‌کرد - مسأله‌ای که از ابتدای سکونت بشر وظایف زن را از مرد که در پی تلاش معاش و شکار و مبارزه با طبیعت بود، جدا کرده است - به دنیا آوردن فرزند بر روی اسب و یا در حال کوچ‌نشینی و به خصوص دلیلی از همه بالاتر، وضع اقتصاد قبیله‌ای که گرداننده اصلی چرخ‌های آن زن بود، همه علت‌های این قدرت و اهمیت گشته است که شامل طبقه‌ای خاص نبوده است. (5) با توجه به تفاوت‌های بنیادی جایگاه زنان در جامعه مغولی و جامعه ایرانی، در زمینه ازدواج شاهد ویژگی‌های خاصی از این موضوع هستیم. زنان حتی قبل از ازدواج به عنوان دختر خانواده جایگاه ویژه و والایی داشتند، چنان که مغولان دختران را در بهترین جای عرابه می‌نشاندند، یعنی جلوی آن و هنگامی که در کوچ‌ها در جلوی عرابه‌ای زنی نشسته بود، همه می‌دانستند که او دختر است و چه بسا به خواستگاری وی می‌رفتند. البته شاید این رسمی برای معرفی دختران به جوانان بوده است! (6)


ازدواج‌های مغولان اکثراً برون گروهی و خارج از قبیله خود بود و مردان اغلب برای یافتن همسر به نواحی دور دست می‌رفتند. دلایل آن بسیار واضح است، اول این که ازدواج بین قبایل خویشاوند به تدریج نسل را ضعیف و پژمرده می‌کرد و دوم این مواصلت بین قبایل بیگانه سبب خویشی، دوستی و نزدیکی بین افراد می‌گردید و در تقویت قبیله و بسط و گسترش آن و به خصوصی در تقویت اقتصاد قبیله‌ای کمک مؤثری بود. (7) همچنین مردان مغولی می‌توانستند زنان پدر خویش را به زوجیت خود درآورند و نیز پس از مرگ برادر ازدواج با زن وی متداول بود و همین طور گرفتن خواهرزن (8) خاتون‌ها (زنان عقدی) در نزد شوهران اهمیت و احترام بسیاری داشته‌اند و ما همواره در سراسر زندگی روزانه آنان با این احترام و اهمیت روبرو هستیم. (9)
با همه اینها زن پس از ازدواج عضو خانواده‌ی مرد می‌شد و پس از مرگ وی دیگر نمی‌توانست به خانه‌ی پدری خود بازگردد (10) از سوی دیگر به نوشته رشیدالدین فضل الله در نزد مغول رسم چنین بود که پس از مرگ هر زنی، خواه خاتون (زنان عقدی) و خواه قوما (زنان غیرعقدی)، شوهر زن دیگری می‌گرفت و به جای وی در خانه‌ای که متعلق به زن متوفی بود می‌نشاند. (11)
به تصریح رشیدالدین فضل الله و منابع دیگر تعدد زوجات و چند همسری در بین مغولان امری پذیرفته شده بود. آنان زنان متعدد می‌گرفتند که بستگی به وضع اقتصادی‌شان داشت و گاهی در حدود امکان سی زن اختیار می‌کردند، اما همواره اولین همسر به منزله خاتون مهم‌تر و برتر و بعدها در نزد سلاطین به منزله ملکه بوده است. (12) به تأکید جامع التواریخ، هولاکو خواتین و زنان بسیاری داشته است. (13) زنان مغول در اوقات فراغت خود از آزادی عمل‌هایی نیز برخوردار بودند و متمکنین آنان، گاه‌گاه در خیمه‌گاه خود جشن‌هایی ترتیب می‌دادند و در مواقعی به شکار نیز می‌پرداختند. (14)
در عرصه سیاسی به ویژه زنان درباری که خاتونان مغول محسوب می‌شدند همواره مورد احترام و رجوع خان و سایرین قرار می‌گرفتند و هر یک از خاتون‌ها که به دیدار سلطان می‌رفت او بلند می‌شد و دست خاتون را می‌گرفت و بر سریر می‌نشاند و اما در مورد ملکه که منزلت بیشتری از سایر زنان داشت، سلطان تا در قبه به استقبال می‌رفت و سلام می‌کرد و دست او را گرفته و تا پای تخت می‌آورد و تا خاتون نمی‌نشست، سلطان نیز جلوس نمی‌کرد. همه این مراسم را احترامات بی‌هیچ گونه پرده‌پوشی در برابر انظار انجام می‌گرفت.
این ارج و منزلت به قدری بود که حتی در بالای فرامین شاهی می‌نوشتند: «به فرمان سلطان و خواتین»...» هریک از خاتون‌ها برای خویش شهرها و ولایت‌هایی با عواید فراوان در دست داشت و در مسافرت‌ها که با سلطان همراهی می‌کرد، اردوی هر خاتونی جدا بود. (15)
پس از فوت هر خان و سلطانی تا زمان تشکیل قوریلتای و انتخاب خان بعدی که یکی از وراث تخت و تاج بود، خاتونی که مادر فرزندان بزرگتر بود بر مسند حکومت تکیه می‌زد و متصدی ضبط و ربط امور و «منتق مهام ایل و اولوس دولت» می‌شد. (16)
خاتون‌ها در کنار نیابت سلطان و فرمانروایی، مسئولیت‌های دیگری نیز برعهده می‌گرفتند. از جمله این که در کار ملک و اداره سلطنت با شوهران خویش سهیم بودند، رسماً در مجالس شرکت می‌کردند و تصمیم گیرنده محسوب می‌شدند. از دیگر مسئولیت‌های آنها یکی هم انتخاب سلطان بود و دیگری انتخاب وزیر و مجازات گناهکاران. خاتون به همراه امرا و نویان (امیر بزرگ) رأی می‌داد، یکی از اعضای مؤثر قوریلتای (شورای بزرگ مغولان) بود و در جنگ‌ها همراه شوهر شرکت می‌کرد. (17) مداخله‌ی زنان مغول در امور ملکی و دولتی با مقاومت مردان صاحب نفوذ مواجه نبود. آنها به تناسب شخصیت خود در کارها نفوذ داشتند و مردان مغول نیز ظاهراً این نوع دخالت‌ها را صحیح می‌دانستند. (18) حتی زنان و خاتونان قبایل مغول در پذیرش سفرای خارجی نیز نقش ایفا می‌کردند که این امر خود مسأله‌ای بسیار حائز اهمیت و عجیب محسوب می‌شد که بیانگر جایگاه و شأن والای زنان مغول در عرصه سیاسی است.
از زنان نام‌آور و برجسته دستگاه حکومتی چنگیز خان و فرزندان وی در مغولستان می‌توان به سرقوقیتنی همسر تولوی پسر چنگیز و مادر منگو و نیز اغول غانمیش همسر گیوک اشاره کرد و رقابت‌هایی که بر سر جانشینی فرزند و یا همسر خود با هم داشتند. (19) در دوره حاکمیت ایلخانان مغول در ایران هر چند حضور زنان ملموس است، اما باید توجه نمود که این حضور و نقش‌آفرینی در مقایسه با جامعه مغول تا حدود زیادی رنگ می‌بازد که شاید دلیل آن آمیختگی ایلخانان با فرهنگ ایرانی - اسلامی حاکم بر جامعه باشد که در این فرهنگ هر چند زنان کاملاً پرده‌نشین نبوده‌اند، اما در مقایسه با جامعه مغول محدودیت‌هایی در این زمینه وجود داشته است.
دوقوز خاتون همسر هلاکو سرسلسله ایلخانان که به قول خواجه رشیدالدین فضل الله «به غایت حاکمه بود»، از نخستین زنان ایلخانی است که صاحب حشمت و جاه و موقعیت ویژه بود. اعتبار و احترام او نزد مغولان به قدری بود که پیش از حرکت هلاکو به سمت ایران منگو قاآن خان بزرگ به وی دستور داده بود که به نصایح دوقوز گوش سپرده و در عموم قضایا با او مشورت نماید. ویژگی عمده‌ای که وی داشت گرایش و تعصب به دین مسیحیت بود. او که کشیش ارمنی به نام وارطان را مشاور خویش کرده بود، از بدو ورود به ایران شروع به تقویت مسیحیان و تضعیف نیروهای مسلمان نمود و در شهرهای مختلف به بنای کلیسا اقدام کرد. (20)
پس از هلاکو در دوران فرمانروایی احمد تکودار نخستین ایلخان مسلمان (683-681ق.) می‌توان حضور بانوی مقتدر دیگری را مشاهده نمود. وی کسی نبود بجز مادر سلطان که زنی باهوش و تدبیر و بانفوذ بود. وی به دلیل تعلل و سستی و ضعف پسرش به کارهای مملکتی و امور ملکی رأساً رسیدگی می‌کرد. دامنه نفوذ و افتدار این زن به قدری بود که خواجه رشیدالدین فضل الله نیز آن را تأیید کرده و چنین می‌گوید: «مادرش قوتی خاتون که به غایت عاقله و کافیه بود، مصالح ملک می‌ساخت». (21)
در دوره ایلخانی شاهد حکومت یافتن زنان در مناطق مختلف ایران نیز هستیم، از جمله این بانوان می‌توان به کردوجین اشاره کرد. شاهزاده خانمی که حکومت فارس یافته بود و زنی به غایت عاقل و با تدبیر و خیر دوست محسوب می‌شد.
از ویژگی‌هایی که برای او برشمرده‌اند، رعایت عدل و بنای ابنیه و انجام بذل و بخشش به نیازمندان است. وی در ایام حکومت خود قریب به دوازده مدرسه و رباط و بیمارستان و مسجد و سد ساخت و موقوفات بسیاری بر آنها معین نمود. دوره حکومت او در فارس مقارن با ایلخانی سلطان ابوسعید بود. وی برای جلب رضایت ایلخان هدایا و پیش‌کش‌های گرانبهایی برایش فرستاد و در مقابل، ابوسعید نیز او را از پرداخت مالیات معاف نمود. (22) علاوه بر کردوجین یاد شده در کرمان نیز بانویی با نام کردوجین دختر منکو تیمور بود که برای به دست آوردن حکومت با برادرش مبارزه کرد. پس از مرگ پدر از آنجایی که برادر کردوجین نخواست حقوق او را از حکومت به وی باز دهد، تصمیم گرفت برای به دست آوردن حکومت کرمان به مبارزه برخیزد. او در این راه موفق شد و توانست به عنوان حاکم کرمان قدرت را به دست گیرد. (23)
علاوه بر کردوجین در شهر کرمان بانوی دیگری نیز به نام پاشا (پادشاه) خاتون حکومت کرده است. وی که همسر گیخاتو بود، زنی به غایت صاحب کمال و با فصاحت و کیاست محسوب می‌شد. (24) حکومت این بانو بر کرمان تا زمان حمله کردوجین همسر جلال‌الدین سیورقتمیش ادامه داشت، اما او با شکست در این نبرد حکومت خویش را از دست داد. (25)
همچنین ساتی‌بیگ خواهر سلطان ابوسعید آخرین ایلخان مغول نیز از آنجایی که ابوسعید پسری نداشت، بعد از مرگ وی به عنوان حاکم آذربایجان و اران انتخاب شد تا شاید بتواند از اضمحلال و فروپاشی و تشتت دولت ایلخانی جلوگیری نماید که در تحقق چنین آرزویی ناکام بود. (26) از دیگر زنان تأثیرگذار این عصر بغداد خاتون، همسر سلطان ابوسعید را شاهد هستیم که بر شوهر خویش تسلط زیادی داشت. (27) پس از مرگ سلطان وقتی وزیر خواجه غیاث‌الدین محمد از طریق مشورت با اکابر و بزرگان قوم در نظر داشت تا یکی از نوادگان اریق بوکا را به جانشینی برگزیند، همین بغداد خاتون بود که به مخالفت آشکار با این انتصاب برخاست و آن را تصویب نکرد. (28)

 

 بلغان خاتون

نام سه تن از همسران ایلخانان ایران، واژه مغولی بلغان (یا بولوغان) به معنای سمور است. (29) بنابر سنت مغولی هرسه آنها بعد از مرگ همسرانشان به جانشین بعدی به ارث رسیدند و به خاطر کیاست و فراستی که داشتند در دربار ایلخانی نفوذ بسیار داشتند.
اگرچه در این مقاله به معرفی بلغان خاتون معظمه‌ی خواهیم پرداخت، با این حال مختصری از زندگی دو بلغان خاتون دیگر نیز آورده می‌شود.

 

 1. بلغان خاتون بزرگ

یکی از منسوبان بوقا یارغوچی (قاضی) نهمین همسر آباقاخان بود و خان او را از مرتی خاتون قونقورات و دسپینه‌خاتون (دختر میخائیل هشتم پالایولوگوس) بیشتر می‌پسندید. او مادر ملکه دختر آباقاخان بود و غازان، نوه خان را نیز مانند پسر خود بزرگ کرد. پس از مرگ آباقا در 680 ق. پسرش ارغون خان او را به زنی گرفت. در جمادی‌الآخر 681 ق. او در بخشودگی خواجه وجیه‌الدین فریومدی که به شرکت در توطئه بر ضد ارغون متهم شده بود، سهمی مهم داشت. در مبارزه ارغون با احمد تکودار در 683 ق. اتکای ارغون بر پشتیبانی و رایزنی بلغان خاتون چنان آشکار بود که امیربوقا در موقع حساس آزادی او (ارغون) از زندان احمد، ناچار شد که ارغون را از اندیشه شور با بلغان باز دارد. احمد تکودار نیز با بلغان به احترام رفتار می‌کرد. (30) بلغان در 23 صفر 685 ق. در کنار رود کر درگذشت و تابوتش را به سجاس در جنوب غربی سلطانیه که یکی از مدفن‌های مفروض خود ارغون بود، بردند.
 

 2. بلغان خاتون خراسانی

دختر امیر تسوی که مادرش منگلی تگن دختر ارغون آقا بود. ابتدا قبل از جلوس غازان خان با وی ازدواج کرد. به گفته رشیدالدین فضل اله او در 690ق. در نزدیکی فیروزکوه طفل مرده‌ای به دنیا آورد و غازان را در دومین حمله تعیین کننده او بر بایدو در 694 ق. تا قسمتی از راه همراهی کرد. وی به یکی از بستگان خود از پسران کم سن و سال نوروز، پس از سقوط خاندان او در 696 ق. پناه داد. نام بلغان خاتون خراسانی در میانجیگری نه چندان موفقیت‌آمیز دیگری نیز ذکر شده است. (31) بعد از درگذشت غازان، وی در 704 ق. هفتمین همسر اولجایتو شد. بلغان خاتون در پنجم صفر 708ق. احتمالاً در بغداد درگذشت. گفته‌اند که وی به یاد موطن خود خراسان شهرکی به این نام در بغداد نیز بنا نموده است. موقوفات خانقاهی که بلغان در آنجا بنا کرده بود، پس از وفاتش به رشیدالدین فضل الله سپرده شد. (32)
 

 3. بلغان خاتون «معظمه»

دختر اوتمان، پسر ابتای نویان قونقورات در 9 ربیع الاول 689 مقارن نوروز به ازدواج ارغون درآمد و در اردوی پیشین بلغان خاتون بزرگی مستقر شد. (33) پس از مرگ ارغون در 690 ق. عموی اوگیخاتو و ایلخان بعدی در شعبان 691 ق. با وی ازدواج کرد و از او صاحب پسری به نام چینگ پولاد گردید، که تیری (ببری) نیز خوانده می‌شد. این ازدواج برخلاف میل خاتون صورت گرفت. (34) بلغان خاتون معظمه در بروز جنگ داخلی بین غازان و بایدو نقش مهمی داشت و در این درگیری بایدو درصدد برآمد که از خاتون در تحدید اقدامات غازان استفاده کند، اما دریافت که خاتون و حامیان او به غازان وفادارند. (35) بناکتی در این خصوص اشاره می‌کند که «طغاجار از دولت بایدو ملول شده بود و صدرالدین زنجانی به سبب وزارت جمال‌الدین دستجردانی ذلیل و مهجور گشته، طغاجار را بر مخالفت بایدو برانگیخت و بلغان خاتون شیخ محمود را با نوکری قتلغ شاه نام، به خدمت غازان خان فرستاد تا در سر حکایت امرا عرضه داشت، بعد از آن صدرالدین گریخته به غازان پیوست و از زبان طغاجار عرضه داشت از ایلی و یکدلی و میلان (تمایل) دیگر امرا و ضعف بایدو». (36)
پس از فرجام موفقیت‌آمیز این کشمش، یکی از اولین اقدامات غازان ازدواج با بلغان خاتون بیوه پدر خود بود. (37) به نظر می‌رسد، بلغان خاتون در کشمکش‌های سیاسی قبل از حکومت غازان و درگیری وی با بایدو به جهت حل منازعات و تدابیر سیاسی از زنان کاردان صاحب رأی و فراست بود، کما اینکه در غایله بایدو و غازان با تشخیص درست توانست در جهت تفریت مواضع غازان قدم بردارد و همین همراهی و همراه ساختن دیگر بزرگان با غازان در تصمیم وی به ازدواج با او بسیار مؤثر بوده است.
رشیدالدین فضل الله ازدواج غازان با بیوه پدرش ارغون را با وجود اینکه سنتی مغولی و ریشه‌دار در بین آنان بود، به لحاظ شرایع اسلامی نیز تأیید و توجیه کرده و می‌نویسد: [غازان] بلغان خاتون را به نکاح شرعی در حباله درآورد و هر چند موطوءه (بیوه) پدرش ارغون خان بود، اما چون به اختلاف دین به هم رسیده بودند و خاتون مسلمان، شرعاً این نکاح درست می‌آمد و به مبارکی و فرخی با او زفاف ساخت. (38)
عقد این دو همزمان با جلوس غازان بر اریکه ایلخانی در ذیحجه 694 ق، در نزدیکی تبریز برگزار شد. (39) غازان از بلغان پسری داشت به نام الجو که در کودکی درگذشت و دختری به نام الجای قنلغ که ابتدا با بسطام خواهرزاده مادر خود (40) و بعدها با ابوسعید برادر کوچکتر او به هنگام [یا قبل از جلوس] وی بر تخت سلطنت در 717 ق. ازدواج کرد و سوگلی و همسر محبوب او شد. (41)
کاشانی رأفت بلغان خاتون را می‌ستاید و بر مراودات وی با رهبران دینی و مشایخ و حمایت او از مسلمانان اشاره می‌کند و می‌نویسد: «خاتونی عادل، رحیم منصف بود و در مدت عمر آزار مورچه نداشته، گناهکاران را شفیع بود و ائمه و مشایخ [را] تربیت و تقویت فرمودی. (42)

 
ارغون خان به اتفاق دو تن از همسرانش، غازان و برادرانش
(جامع التواریخ رشیدی)
(MS.Supp, persan 1113, folio 203 vcrsn,Bibliotheque Nationale Paris)
موقعیت ممتاز و برجسته وی در دربار غازان سبب شده بود که شمس‌الدین صاحب دیوان در قسمتی از وصیت نامه خود به نزدیکانش توصیه نماید که به اردوی بولغان خاتون پناه ببرند: «...اگر فرزند اتابک و والدیش خوشک خاتون خواهند که به ولایت روند اجازت باشد، نوروز و مسعود با والده باهم ملازم بولغان خاتون باشند و بر سر تربه ما هر دو برادران می‌باشند...». (43)
بر اثر وساطت بلغان نزد غازان خان، وزیر صدرالدین زنجانی در 695 ق. و شیخ‌المشایخ محمود - که از خویشاوندان او خوانده شده است - در 701 ق. از خطر مرگ نجات یافتند:
«... در آن روزها صدرالدین زنجانی را بگرفتند و به اموالی که جمال‌الدین دستجردانی بر وی نبشته بود مطالبات داشتند و بولغان خاتون او را حمایت کرد و به شفاعت او خلاص یافت». (44) «و چهارشنبه منتصف محرم سنه احدی و سبعمائه (701) شیخ محمد را به شفاعت بولغان خاتون اطلاق فرمود. (45) دلسپردگی غازان به خاتون در همراهی او در شکار و مشایعت کردن غازان هنگام سومین لشکرکشی او به شام در 702 دیده می‌شود. (46) و «غازان خان گفته بود که از خواتین جز بولغان را دوست نمی‌دارم، که به غیر جمال آنی داشت».
غازان خان با وجود آن که به هنگام مرگ، بولغان در حضور وی نبود، خواهان حضور او در ری شد و به گفته رشیدالدین فضل اله «ایلچی فرستاد به اغروق‌ها و خاتون معظمه بولغان خاتون را به تعجیل تمام طلب داشت». (47)
بلغان پس از فوت غازان مرتب به زیارت مزار او می‌رفت و کاشانی در حوادث 24ربیع الاخر سال 707 ق. از «وصول خاتون معظمه عادله بولغان به شهر تبریز و به سمت زیارت تربت شوهرش غازان خان و پاشیدن خیرات و صدقات بر مستحقان و انعام و احسان بر درویشان» خبر می‌دهد. (48)
همچنین بلغان خاتون از احترام برادر و جانشین غازان یعنی اولجایتو نیز بهره‌مند بود و همگی اینها برای رد داستان باورنکردنی برخی از تواریخ ممالیک کافی است که وی را مسئول مسموم کردن غازان قلمداد می‌کنند. (49) بلغان تا درگذشت خود در 2 شعبان 709 در بغداد در امور مملکت فعال باقی ماند که به بخشی از اقدامات وی در منطقه قیدار نبی اشاره خواهد شد، اشپولر وفات او را در بغداد 708 ق. ذکر می‌کند. (50) تابوت بلغان خاتون به تبریز برده شد و در آنجا جسد وی در جوار آخرین شوی او در «شام غازان» به خاک سپرده شد. کاشانی پس از بزرگداشت مقام وی که پیش از این اشاره شد، می‌نویسد: «در مرثیه او این دو بیت گفته‌اند:

سال غربت گذشته هفتصد و نه *** روز پنج‌شنبه غره شعبان
سوی دارالسلام ز دار سلام *** رفت خاتون بانوان بلغمان

در حق جمله خلایق علی‌الخصوص مسلمانان عنایت و حمایت تمام نمودی، چنان که اگر کسی قصد مسلمانان سگالیدی او مانع و رادع او شدی، چه مردی بود کز زنی کم بود». (51)

 

 اقدامات عام‌المنفعه بلغان خاتون

با توجه به اشاراتی که به جایگاه ویژه زنان نزد مغولان شد، در دوره ایلخانی خاتون‌ها و زنان به گردآوردن مشایخ و علمای دین به دور خویش و تشویق و مساعدت آنان کوشش فراوان مبذول می‌داشتند به ساختن ابنیه و آثار مذهبی و خیریه از قبیل مساجد و مدارس و بیمارستان‌ها و قرار دادن موقوفاتی برای این مؤسسات می‌پرداختند. (52)
نکته‌ای که در مورد مشارکت زنان ایلخانی در امور اجتماعی و ایجاد ابنیه قابل ذکر و اهمیت است، برخلاف دوران باستان که بناها در خدمت خاندان سلطنتی ساخته می‌شد و هدف لذت و تنعم بیشتر از میراث حکومتی بود که طبقه حاکم در اختیار داشتند، در دوره ایلخانی و پس از آن، جنبه عام‌المنفعه و مذهبی در این اقدامات پررنگ‌تر و ملموس‌تر است.
در بین خواتین ایلخانی از همه مهم‌تر و مقدم‌تر سیورقوقتینی مادر احمد تکودار جدید الاسلام بود که اگرچه گفته شده این بانو گرایشات مذهبی مسیحی داشت، اما شاید بعدها به اسلام گروید و اقداماتی برای تقویت اسلام انجام داد. از جمله مدرسه‌ای را در بخارا تأسیس کرد و خرج بسیار در این مدرسه نمود و زمین‌های بسیار را به آن بخشید. تا اینکه اولین مرکز عمده اشاعه فرهنگ اسلامی در منطقه باشد. (53)
بلغان خاتون معظمه نیز در کنار خواتین بزرگ ایلخانی ید طولانی در امور فرهنگی و عام‌المنفعه داشت و از جمله اقدامات مهم وی تجدید بنای مقبره حضرت قیدار نبی (علیه‌السلام) از پیامبران الهی واقع در منطقه خدابنده بود. اراضی وسیعی از املاک وی در اطراف بقعه وقف عام شده است و از آنجایی که تاریخ وقف مربوط به 719 ق. است، ظاهراً این اقدام بعد از مرگش در سال 709ق. صورت گرفت که از وصایای وی بوده است.
عواید ناشی از این موقوفات در سه جهت عمده صرف می‌شد که عبارت بودند از:
1. تعمیر و نگهداری بقعه حضرت قیدار (علیه‌السلام).
2. پرداخت حقوقی مؤذن و خدام و کمک به طلاب و مدرسین حوزه علمیه.
3. کمک به فقرا و مصرف در امور خیریه. (54)
همچنین کتیبه‌ای گچی از بلغان خاتون در ضلع جنوبی داخل بقعه قیدار نبی نصب شده است که جزئیات و توضیحات مربوط به آن و اطلاعات جغرافیایی مربوطه به منطقه خدابنده در بخش باستان‌شناسی مقاله مورد ارزیابی و تحلیل قرار می‌گیرد.

 

بررسی باستان‌شناختی کتیبه بلغان خاتون در بقعه قیدار نبی (علیه‌السلام)

به منظور شناسایی ویژگی‌های جغرافیایی و تاریخی منطقه زنجان، قیدار و سلطانیه ابتدا مقدمه‌ای در این خصوص ارائه می‌گردد، سپس با ارائه مطالبی در مورد کتیبه‌شناسی و اهمیت آن، کتیبه بلغان معرفی خواهد شد.
 

 جغرافیای طبیعی استان زنجان

استان زنجان یکی از استان‌های بااهمیت ایران است که در ناحیه مرکزی شمال غربی ایران واقع شده و از نظر ارتباطی دارای اهمیت ویژه‌ای است، چرا که زنجان با هفت استان دیگر کشور همسایه بوده و از این نظر در ایران بی‌همتاست. همچنین به دلیل استقرار بر محور ترانزیتی تهران - اروپا نقطه ارتباطی مرکز با باختر و شمال باختری ایران به شمار می‌آید.
 

استان زنجان در 47 درجه و 10 دقیقه تا 49 درجه و 28 دقیقه درازای خاوری و 35 درجه و 35 دقیقه و تا 37 درجه و 15 دقیقه پهنای شمالی از نصف‌النهار گرینویچ واقع شده است و از شمال به استان اردبیل، از شمال خاوری به استان گیلان، از شمال باختری به استان آذربایجان شرقی، از باختر به استان آذربایجان غربی، از جنوب باختری به استان کردستان، از جنوب به استان همدان و از خاور به استان قزوین محدود می‌شود. (55)
 

بیشتر بخوانید: جهان شعری «جهان ملک خاتون»

 
شهرستان خدابنده

خدابنده یکی از شهرستان‌های جنوبی و کوهستانی استان زنجان است که قدمت تاریخ و تمدن آن به هزاره چهارم و پنجم پیش از میلاد می‌رسد. این منطقه از جاذبه‌های طبیعی و تاریخی فراوانی برخوردار است. دو منطقه تاریخی سهرورد و سجاس که در محدوده این شهرستان قرار گرفته‌اند، آثار تاریخی ارزشمندی را در خود جای داده‌اند.
 

 جغرافیای طبیعی خدابنده

شهرستان خدابنده یکی از شهرستان‌های جنوب استان زنجان است که از شمال به شهرستان‌های ایجرود و ابهر، از خاور و شمال خاوری به شهرستان ابهر، از جنوب خاوری به شهرستان بویین زهرا (استان قزوین)، از جنوب به استان همدان و از باختر به شهرستان بیجار (استان کردستان) محدود می‌شود. (56)
 

بقعه حضرت قیدار نبی (علیه‌السلام)

بنای بقعه متعلق به قیدار ابن اسماعیل ابن ابراهیم (علیه‌السلام) از پیامبران الهی و بیست و پنجمین جد حضرت رسول اکرم (صلّی الله علیه و آله و سلم) است که این مسأله با استشهاد 65 نفر از علمای طراز اول مورد تأئید قرار گرفته است. همچنین کتاب جلاء‌العلوم تألیف محمدباقر مجلسی نیز به همین منوال شجره قیدار نبی را به ابراهیم و آدم (علیهما‌السلام) نسبت داده است.
 

معماری بقعه قیدار نبی (علیه‌السلام)

این بنا ابتدا بر روی سه ردیف سنگ سبز تراشیده از آجر ساخته شده و ترکیب کلی از دو چهار طاقی چسبیده به هم تشکیل یافته است. چهار طاقی نخستین به عنوان هشتی با پوشش گنبدی احداث شده که سقف آن بر چهار جرز استوار گشته است. در حدفاصل دو جرز از سمت غرب در ورودی بقعه قرار گرفته و این قسمت به سبک چهار طاقی بوده، با این تفاوت که دیوار به مرز باربر تبدیل گردیده است.
 


تا ارتفاع یک متری دور تا دور بنا با کاشی‌های شش گوش به رنگ فیروزه، بنفش، سیاه و سفید پوشیده شده است. بر فراز آن گنبد دو جداره نشسته است، جدار نخستین که سقف بقعه را تشکیل می‌دهد، از قسمت درون با گچ‌بری‌های بسیار زیبایی پوشیده شده است. ترکیب کلی تزئینات از مواردی به نام شمسه از وسط عرقچین سقف با کاربندی زیبائی منشعب شده و این کاربندی به نوبه خود تصاویر را محدود نموده است. گچ‌بری‌ها از گل و بوته، لچک و ترنج، تصویر خیالی ملائک و درخت تزیینی که همان درخت معروف زندگی است، تشکیل شده است. تزئینات بنا با توجه به سبک گچ‌بری‌ها و مفاهیم تصاویر مربوط به دوره صفویه است. (57)
این بنا به تاریخ 1317/8/21 به شماره 321 به ثبت آثار تاریخی کشور رسیده است.

 

سلطانیه

با روی کارآمدن ایلخانان که از طوایف چادرنشین و کوچ رو بودند و شغل اکثر آنان دامداری و شکار بود و از این راه امرار معاش می‌کردند، میان این قبیله‌ها برای تصرف مراتع و دام‌ها و اسیران زر خرید جنگ و جدال برپا بود. پس از چنگیز در زمان هولاکو، ایران مجدد مورد تاخت و تاز مغولان قرار گرفت (سال 627 ق.) و در سال بعد تمام آسیای صغیر و خراسان و سیستان و عراق عجم و آذربایجان به دست مغولان فتح شد و تنها جنوب و جنوب غربی ایران زیان کمتری دید. پس از غازان برادرش اولجایتو به حکومت رسید، اما بر حسب نیاز از بدو تولد تا لحظه مرگ پیوسته در حال تغییر مذهب بود. او در ابتدای امر برای بقای سلطنت خود دین اسلام را برگزید و بر حسب حال فرقه‌های اسلامی را روا می‌داشت.

طبیعت سرسبز و خرم دشت سلطانیه در همان آغاز سبب روی آوردن ایلخانان به آنجا شد که تا آن زمان قنقراولانگ یا شکارگاه شاهین نام داشت. پس از استقرار مغولان در ایران و پایتختی تبریز توجه آنها به سلطانیه جلب شد و این ناحیه به عنوان مرغزار برای سلاطین مغول مورد استفاده قرار گرفت و به منظور گذرانیدن ایام تابستان به آنجا روانه می‌شدند و با برافراشتن چادرهای خود تابستان را به استراحت در آن مکان می‌پرداختند. اعتمادالسلطنه از سلطانیه به نام آگامپی یاد می‌کند و آن را چراگاه ایلخانی می‌داند، به این ترتیب هنگام ورود مغولان به ایران نام سلطانیه شرویاز بوده است.
سلطانیه در اندک زمانی رشد کرد و رو به گسترش نهاد تا جایی که یکی از بزرگترین پایتخت‌های دنیای آن روز به شمار می‌رفت. روزگار اولجایتو دوران شکوه و عظمت و اعتلای سلطانیه بود و بناهای جدیدالاحداث شهر از رونق خاصی برخوردار گشت. اولجایتو در سال 705ق. برای جشن تولد پسرش ابوسعید شهر را توسعه داد و محیط شهر را به سی هزار گام رسانید و آن را پایتخت خود قرار داد. وزراء، اعیان و اشراف هر یک بناهای مهم و با شکوهی را در شهر بنا کردند و بنای گنبد سلطانیه در سال 713 ق. تمام شد. اکنون پس از قرن‌ها گنبد سلطانیه سومین بنای عظیم در جهان و اولین گنبد آجری عظیم در ایران است.
گنبد سلطانیه در سال 1310 ش. با شماره 166 به ثبت آثار ملی کشور رسید و در سال 1384ش. به عنوان هشتمین اثر از ایران در فهرست آثار جهانی قرار گرفت و به ثبت رسید.

 

کتیبه‌شناسی و اهمیت آن

دانش کتیبه‌شناسی از علومی است که مستقیماً در حوزه باستان‌شناسی قرار می‌گیرد و به ویژه در صد سال اخیر تقریباً تمام پژوهش‌های باستان‌شناسی حوزه‌های تمدن مصر، بین النهرین، آسیای میانه، ایران و هند و چین و یونان و رم به نحوی با کتیبه‌شناسی درگیر بوده و سهمی را از مطالعات تاریخی و باستان پژوهشی به خود اختصاص داده است. کتیبه‌ها از حیث ارزش و اهمیت تاریخی گوناگون و متنوع هستند. برای نمونه کتیبه‌نگاری در ایران از دوره ایلامیان به طور گسترده آغاز و تا دوره معاصر ادامه می‌یابد.
در دوره ایلامیان، هخامنشی و سلوکیان تا اواخر ساسانی کتیبه‌ها یکی از اسناد و مدارک رسمی دولتی تلقی می‌شدند که حک و نقش آن را بر صخره‌ها و الواح از واجبات می‌دانستند. تعداد زیادی از کتیبه‌های ایرانی پیش از اسلام از اسناد بسیار مفصل و فوق‌العاده با ارزش تاریخی تشکیل شده‌اند که در کتیبه نگاری معاصر معادلی برای آن وجود ندارد که نمونه بارز آن کتیبه بیستون است.
مضمون کتیبه‌های پیش از اسلام و دوره اسلامی ایران بسیار متنوع است؛ از ساده‌ترین مضامین آغاز می‌شود و به خاطرات، یادبودها و مباحث مذهبی و دینی ختم می‌شود. کتیبه‌ها در عهد باستان بیشتر به دو مضمون سیاسی و مذهبی متکی بودند و در ضمن با سادگی خاص آن دوران نیز همراه بود.
به هر روی کتیبه‌ها همیشه به عنوان سندی دست اول و شاهدی مستقیم و بی‌واسطه به شمار می‌آیند. وانگهی اطلاعات کتیبه‌ها برخلاف منقولات تاریخی بدون هیچ واسطه‌ای در دسترس ما قرار می‌گیرند حال آن که منقولات تاریخی بدون سینه به سینه و در طول قرون با اتکای به گویندگان گزارش‌ها در کتاب‌ها منعکس و به ما منتقل می‌شوند. طبیعی است که ارزش این دو سند (روایت تاریخی و کتیبه‌ها) یکسان نیستند. به این ترتیب علم کتیبه‌شناسی برای تاریخ کهن نوعی طراوت و تازگی به همراه می‌آورد که پیوسته تجدید می‌شود.
این دانش با انعطاف پذیری ویژه‌ای که دارد به تناقضات و تعارضات و اختلافات آراء و اندیشه‌ها درباره فرهنگ‌ها و حوادث و وقایع پایان می‌دهد و مجادلات علمی قدیمی به روایت و حدس و گمان را قاطعانه حل می‌کند.
در مطالعات باستان‌شناسی و تاریخی، دانش کتیبه‌شناسی حکم اکسیر جوانی را دارد. این علم همواره دروازه‌های کشفیات مکرر جدید را تثبیت می‌کند و به بخش‌های گوناگون تاریخ عهد باستان و معاصر، زندگی و روح می‌بخشد. هر چند کتیبه‌ها به طور کامل تاریخ منسجم و به هم پیوسته‌ای را که برای نسل‌های بعدی تهیه شده باشد، در دسترس ما قرار نمی‌دهد؛ با این همه وقایعی را که گزارش می‌کنند یقینی و قطعی بوده و ضریب اطمینان را به طور شگفت انگیزی بالا می‌برند و تردیدها و شک‌های تاریخی را برطرف می‌نمایند. کتیبه‌ها مطالب فراوانی را در اختیار مورخ و تاریخ قرار می‌دهند. در این میان آنچه مربوط به تاریخ رویدادهای سیاسی است، از اهمیت بیشتری برخوردار است. زیرا تنها از طریق کتیبه‌ها قادر خواهیم بود زمان وقوع جنگ‌ها و دوره‌های تاریخی پادشاهان را مشخص کنیم. کتیبه‌ها در تدوین تاریخ سیاسی، اجتماعی، فرهنگی و اقتصادی هر کشور نقش عمده‌ای را بر عهده دارند. مجموعه کتیبه‌ها در هر حوزه جغرافیایی امکان تهیه و تنظیم جدول سیاسی و اقتصادی را به آسانی میسر می‌سازد. افزون بر آن اطلاعات ما را نیز قانونمند می‌کند و جلوی اشتباهات و لغزش‌ها را می‌گیرد. برای نمونه ما تقریباً بیشتر اطلاعات خود را درباره نظام و قوانین کشورها و دولت شهرهای یونانی، ایلامی، آشوری، سومری، بابلی، اورارتو و ایرانی مدیون کتیبه‌ها هستیم.
در باب تاریخ ادیان و مذهب نیز کتیبه‌ها اطلاعات ذی‌قیمتی در اختیار می‌گذارند که اغلب مزین به نقوش برجسته هستند و اسناد و شواهدی مهم را در زمینه آیین‌های مذهبی ارائه می‌دهند. درباره تاریخ زبان و فرهنگ نیز کتیبه‌ها از منابعی هستند که بیشترین بهره‌وری را دارند و در حقیقت مواد و مصالح تاریخ زبان را فراهم می‌سازند. اسناد کتیبه‌ای تنها اسناد مطمئنی هستند که به طور زنده ما را با زبان‌های کهن آشنا می‌سازند. در باب لغت‌شناسی و سیر تحول واژگان که امروزه در حوزه فقه‌اللغه مورد بررسی قرار می‌گیرد، کتیبه‌ها بیشترین مواد را عرضه می‌کنند. بنابراین تاریخ نگاران و باستان‌شناسان هیچ کتیبه‌هایی را نمی‌توانند نادیده بگیرند. زیرا هیچ کتیبه‌ای نیست که گوشه‌ای از تاریخ سیاسی، فرهنگی، اقتصادی و اجتماعی را روشن نکند. (58)

جنس کتیبه‌ها

کتیبه‌های به دست آمده از اوایل دوره اسلامی تا قرن چهارم روشن می‌سازد که گچ و سنگ بیشترین مصالح به کار رفته در کتیبه‌هاست، بنابراین به نظر می‌رسد ساخت کتیبه‌های آجری تا قبل از حدود 300ق، چندان متداول نبوده است، اما در مورد غزنویان کتیبه‌های آجری از اهمیت ویژه‌ای برخوردار گردید.
با آغاز قرن پنجم ق. شیوه آجرکاری که ابتدا از شرق ایران شروع شده بود، تقریباً در تمام نقاط به خصوص در شمال ایران متداول گردید. از اواسط قرن هفتم ق. تکنیک کاشی رواج پیدا کرد، به طوری که این تکنیک در کتیبه‌نگاری به طرزی وسیع مطرح شد و در اواخر دوره ایلخانیان و آغاز تیموری به اوج هنری خود یعنی استفاده از کاشی معرق رسید. بنابراین کتیبه نگاری بر روی آجر، سنگ، کاشی، گچ و چوب در دوران اسلامی به وفور مشاهده شده است. (59)

 

 کتیبه سنگی بلغان خاتون

ابعاد: 73×92 سانتی متر
تاریخ: 720 ق.
این کتیبه سنگی در ضلع جنوبی بنای بقعه قیدارنبی در دیوار نصب شده و توسط شیشه محافظت می‌شود. ابعاد این کتیبه 73× 92 و به تاریخ 720 ق. است.
نوع خط این کتیبه ثلث و در 7 سطر نگاشته شده است. متن این کتیبه با این مضمون است:

 

 بلغان خاتون

امر بتجدید هذا المقام المبارک
الخاتون المعظمه زید عظمتها
بلغها فی الدنیا و الاخره ارادتها
فی ربیع الاخر سنه عشرون سعمائه
...
مبارک محمد
ایلخانان
هولاکو (651- 663 ق.)
آباقاخان (663- 680 ق.)
سلطان احمد تکودار (680- 683 ق.)
اروغون خان (683- 690ق.)
گیخاتو مو بایدو (690-694 ق.)
غازان خان ( 694-703 ق.)
محمد خدابنده اولجایتو (703-716ق).
ابوسعید بهادرخان (716-736ق)

 

پی‌نوشت‌ها:
1. کارشناس ارشد تاریخ و مسئول انجمن زنان پژوهشگر تاریخ دفتر زنجان.
2. کارشناس ارشد باستان‌شناسی و مسئول بخش متون و کتیبه‌های اسلامی سازمان میراث فرهنگی استان زنجان.
3. برتولد اشپولر: تاریخ مغول در ایران، ترجمه محمد میرآفتاب، تهران، علمی و فرهنگی، 1374، ص 394.
4. شیرین بیانی؛ زن در ایران عصر مغول، تهران، دانشگاه تهران، 1352، ص 79-78.
5. همان، ص 33.
6. همان، ص 29.
7. همان، ص 34.
8. همان، ص 82.
9. اشپولر، همان، ص 290.
10. رشیدالدین فضل‌الله همدانی: جامع‌التواریخ، تهران، اقبال، بی‌تا، ج 3، ص 96.
11. بیانی، همان، 31 و اشپولر، همان، ص 391.
12. رشیدالدین فضل‌الله: جامع‌التواریخ، تهران، البرز، 1373، ج دوم، ص 678.
13. اشپولر، همان، ص 397/ بیانی، همان، ص 116.
14. ابن بطوطه، ص 329-330.
15. همان، ص 249- 248.
16. میرمحمد بن سید برهان‌الدین خاوند شاه (میرخواند)، تاریخ روضةالصفا، جمشید کیانفر، تهران، اساطیر، 1380، ج 4، ص 147.
17. بیانی، همان، ص 87- 88.
18. اشپولر، همان، ص 396.
19. شیرین بیانی، دین و دولت در عهد مغول، تهران، مرکز نشر دانشگاهی، 1381، ج اول، ص 186.
20. بیانی، همان، ص 355.
21. بیانی، زن در ایران عصر مغول، ص 85.
22. عباس اقبال آشتیانی: تاریخ مغول و اوایل ایام تیموری، تهران، نشر نامک، 1376، ج 1، ص 410.
23. معین‌الدین نطنزی: منتخب التواریخ معینی، چاپ ژان اوبن، تهران کتابفروشی خیام، 1326، ص 28- 27.
24. همان، ص 27.
25. پوران فرخزاد: کارنمای زنان کارای ایران، تهران، قطره، 1381، ص 671.
26. جهانبخش ثواقب، زنان فرمانروا، شیراز، نوید شیراز، 1.386، ص 255- 254.
27. ابن بطوطه، ص 349.
28. عباس اقبال آشتیانی، همان، ص 349.
29. محمد مهدی بن محمد نصیر استرآبادی: فرهنگ ترکی به فارسی از سده دوازدهم هجری، چاپ روشن خیاوی، تهران، 1374، ج 1، ص 215.
30. رشیدالدین فضل الله، همان، ج 2، ص 1140- 1141 و 1213- 1212.
31. رشیدالدین فضل الله همدانی: تاریخ مبارک غازانی: داستان غازان خان، چاپ کارل یان، لندن، 1940، ص 31 و 83 و 86 و 111.
32. ابوالقاسم عبدالله بن محمد کاشانی: تاریخ الوجایتو، به اهتمام مهین همبلی، تهران، علمی و فرهنگی، 1380، ص 44 و 88.
33. رشیدالدین فضل الله: جامع‌التواریخ، ج 1، ص 160-159 و ج 2، ص 1152.
34. رشیدالدین فضل الله، همان، ج 2، ص 1214/ داود بن محمد بناکتی: روضه اولی‌الالباب فی معرفه‌التواریخ و الانساب «تاریخ بناکتی» به کوشش جعفر شعار، تهران، انجمن آثار و مفاخر فرهنگی، 1378، ص 447.
35. رشیدالدین، فضل الله: تاریخ مبارک غازانی، ص 62 و 64 و 81.
36. بناکتی، همان، ص 455.
37. رشیدالدین فضل الله: جامع التواریخ، ج 2، ص 1260.
38. همان، ص 1260.
39. همان، ص 1261.
40. کاشانی همان، ص 82.
41. بناکتی، همان، ص 478/ عبدالرزاق سمرقندی: مطلع سعدین و مجمع بحرین، به کوشش عبدالحسین نوایی، تهران، مؤسسه مطالعات و تحقیقات فرهنگی (پژوهشگاه)، 1382، ص 54.
42. کاشانی، همان، ص 89.
43. رشیدالدین فضل الله: همان، ج 2، ص 1157.
44. همان، ج 2، ص 1265.
45. همان، ص 13002/ بناکتی، همان، ص 464.
46. رشیدالدین فضل الله: همان، ج 2، ص 1202.
47. همان، 1324.
48. کاشانی، همان، ص 74-73.
49. ابوبکر بن عبدالله دواداری: کنزالدرر و جامع‌الغرر، چاپ رویمر، قاهره، 1960 م. ج 9. ص 111/ ابن ابی الفضائل: النهج السدید و الدرالفرید، چاپ و ترجمه بلوشه، پاریس، 1928 م، ص 93.
50. اشپولر، همان، ص 177.
51. کاشانی، همان، ص 89-90.
52. بیانی، زن در ایران عهد مغول، ج اول، ص 150- 149.
53. همان، دین و دولت در ایران عهد مغول، ج اول، ص 150-149.
54. ابوالفضل مشکینی، رقیه عباسی: تعیین نقش و جایگاه وقف در توسعه شهری، اینترنت، www.rasekoon.net .
55. پرچگانی، پروانه: همه چیز درباره زنجان، ص 5.
56. همان، ص 148.
57. ثبوتی، هوشنگ: بناهای آرامگاهی استان زنجان، ص 206- 205.
58. کریمیان سردشتی، نادر: مجموعه مقالات کریمیان، به کوشش مریم ابراهیم زاده، ص 79- 90.
59. دانش یزدی، کتیبه‌های اسلامی شهر یزد، ص 45.

منابع تحقیق:
- ابن ابی الفضائل: النهج السدید و الدرالفرید، چاپ و ترجمه بلوشه، پاریس، 1928 م.
- ابن بطوطه: سفرنامه ابن بطوطه، ترجمه محمدعلی موحد، تهران، بنگاه ترجمه و نشر کتاب، 1359.
- اشپولر، برتولد: تاریخ مغول در ایران، ترجمه محمود میر آفتاب، تهران، علمی و فرهنگی، 1374.
- اعتمادالسلطنه، محمدحسن خان: تطبیق لغات جغرافیایی قدیم و جدید ایران، به تصحیح میرهاشم محدث، تهران، امیرکبیر، 1363.
- اقبال آشتیانی، عباس: تاریخ مغول و اوایل ایام تیموری، تهران، نشر نارمک، 1376، ج 1.
- بناکتی، داود بن محمد: روضه اولی الالباب فی معرفه التواریخ و الانساب «تاریخ بناکتی» به کوشش جعفر شعار، تهران، انجمن آثار و مفاخر فرهنگی، 1378.
- بیانی، شیرین: دین و دولت در عهد مغول، تهران، مرکز نشر دانشگاهی، 1381، 3 جلد.
 - ، زن در ایران عصر مغول، تهران، دانشگاه تهران، 1352.
- پرچگانی، پروانه: همه چیز درباره زنجان، زنجان، فرهنگ و ارشاد اسلامی، 1383.
- ثبوتی، هوشنگ: بناهای آرامگاهی استان زنجان، زنجان، زنگان، 1377.
- ، تاریخ زنجان، زنجان، زنگان، 1365.
- ثواقب، جهانبخش: زنان فرمانروا، شیراز، نوید شیراز، 1386.
- حمزه‌لو، منوچهر: هنرهای کاربردی در گنبد سلطانیه، نشر ماکان، 1381.
- دانش یزدی، فاطمه: کتیبه‌های اسلامی شهر یزد، یزد، سبحان نور، 1387.
- دواداری، ابوبکر بن عبدالله: کنز الدرر و جامع الغرر، چاپ رویمر، قاهره، 1960، ج2.
- سمرقندی عبدالرزاق: مطلع سعدین و مجمع بحرین، به کوشش عبدالحسین نوایی، تهران، مؤسسه مطالعات و تحقیقات فرهنگی (پژوهشگاه، 1372).
- فرخزاد، پوران: کارنمای زنان کارای ایران، تهران، قطره 1381.
- کاشانی، ابوالقاسم عبدالله بن محمد: تاریخ اولجایتو، به اهتمام مهین همبلی، تهران، علمی و فرهنگی، 1384.
- کریمیان سردشتی، نادر: مجموعه مقالات کریمیان، به کوشش مریم ابراهیم زاده، تهران، فرهنگ و ارشاد اسلامی، 1383.
- مشکینی، ابوالفضل - و رقیه عباسی: تعیین نقش و جایگاه وقف در توسعه شهری، اینترنت:
www.rasekoon.net.
- میرخواند، میرمحمد بن سید برهان‌الدین خاوند شاه: تاریخ روضةالصفا، چاپ جمشید کیانفر، تهران، اساطیر، 1380، ج 4.
- نصیرآبادی مهدی بن محمد: فرهنگ ترکی به فارسی از سده دوازدهم هجری، چاپ روشن خیاوی، تهران، 1374، ج 1.
- نطنزی، معین الدین: منتخب التواریخ معینی، چاپ ژان اوبن، تهران، کتابفروشی خیام، 1326.
- همدانی، رشیدالدین فضل الله: تاریخ مبارک غازانی، داستان غازان خان، چاپ کارل یان، لندن، 1940.
- جامع التواریخ، تهران، اقبال، بی‌تا، ج 2 و 3 و تهران، البرز، 1373، ج 1 و 2.

منبع مقاله: احمدی (صرّاف)، نزهت؛ (1392)، زن در تاریخ اسلام (مجموعه مقالات سمینار بین‌المللی زن در تاریخ اسلام)، تهران: انتشارات کویر، چاپ اول.